داغِ خوشی
ما عادت کردهایم که برای رسیدن به چیزی کاری انجام دهیم. اما گاهی اوقات برای رسیدن به بعضی چیزها باید کارهایی را نکرد! آرامش یکی از آن بعضی چیزهاست. برای رسیدن به آرامش و یا داشتن آرامش باید یکسری کارها را انجام نداد. باید حرفهایی را نزد. مشکلی که آقای رئیس جمهور در زمان ارائه گزارش 100 روزهاش دچار شده بود دقیقاً همین بود. او سعی داشت گزارشی از عملکرد خود و تیمش در این 100 روزه را شرح دهد اما حقیقت این بود که کاری بجز امور روتین برای انجام وجود نداشت! او تیم اجراییاش، او و حامیانش، او و تیم تبلیغاتیاش باید کارهایی را که در این 8 سال انجام داده بودند و حالا در این 100 روز دست از انجامشان کشیده بودند را لیست میکردند! و این امکان نداشت. امکان نداشت که در مقابل مردم بایستی و اعتراف کنی چقدر از اعتبار چندین ساله خود و پدر معنویات برای ایجاد بی ثباتی و التهاب در بازار هزینه کردهای! امکان نداشت که در مقابل مردم بایستی و اعتراف کنی قرار است هرآنچه در 8 سال گذشته به دولت منتخب و قانونی ملت تهمت زدهای انجام دهی و به نام افتخاراتت بر سر مردم فریاد خواهی کشید! امکان نداشت که در مقابل مردم بایستی و عامل اصلی تلخکامی 8 سال گذشته را معرفی کنی، که البته کسی نبود جز خودت، هم فکرانت، همتیمیهایت و تمام کسانی که در این 8 سال دستشان از قدرت کوتاه مانده بود!
اما متأسفانه تمامی اینها شد و آقای رئیس جمهور ناباورانه حقیقت مشکلات را ناخواسته و به گمان خودش به قصد تعریف از خود تأیید کرد! شاید کسی از این زاویه به سخنان رئیس جمهور توجه نکرده بود، اما رئیس جمهور تلویحاً اعتراف کرد که برای رسیدن به موفقیت کارهایی را انجام نداده است! جایی که ایشان با افتخار از موفقیتهای ورزشی گفتند که از لحاظ منطقی، تاریخی، سیاسی، ورزشی، اجتماعی و خلاصه از هیچ لحاظی امکان نقشآفرینی در آنها را نداشتند! نیازی به ذکر مثال نیست چرا که موفقیت فوتبال و والیبال هر دو پیش از تحویل گرفتن دولت توسط ایشان اتفاق افتاد! حتی پیش از انتخاب ایشان! در حقیقت ایشان در بهترین حالت تنها میتوانستند نقش تماشاگر را در این اتفاقات بازی کنند! و البته حتی اگر این را هم بپذیریم باز هم سطور بالا تأیید میشود و ثابت میشود که ایشان و حامیان سیاسیاش دارای چنان لابی و قدرت سیاسی در سطح مدیریت اجرایی و اجتماعی هستند که بدون در دست داشتن دولت هم میتوانند موفقیت ورزشی بیافرینند و قیمت ارز را کاهش دهند و آرامش را به جامعه برگردانند! پس طبیعتاً چنین قدرتی میتوانسته در جهت عکس هم عمل کند و جو جامعه را علیه دولت قانونی تهییج کند!
آری دلیل اصلی آرامش امروز نه خدمات پرشمار دولت جدید که دست کشیدن تیم فکری و تبلیغاتی مخالفان تا دندان مسلح دولت قبلی بوده است. مخالفینی که از اصولگرایان میانه رو تا اصلاح طلبان و کارگزاران و اپوزیسیون خارج نشین، با محوریت حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی را شامل میشد و سنگینترین هجمهها و سیاهنماییهای ممکن را علیه دولت احمدینژاد ترتیب میدادند. اشتباهات احمدینژاد غیر قابل انکار است، اما این حجم فشار که متأسفانه با بی رحمی تمام مستقیماً به جامعه تزریق میشد تقریباً بی سابقه بود. در فضای سیاه و تاریکی که توسط این تیم سیاسی ایجاد شده بود کوچکترین بی قانونی دولت با تندترین برخوردها و بی رحمانه ترین انتقادات مواجه میشد و بواسطه همین تیم رسانهای به سطح جامعه تزریق میشد. و البته تمام آن بی قانونیها، تمام بداخلاقیها، تمام هنجارشکنیهایی که احمدی نژاد متهم ردیف اول آن بود توسط دولت جدید صورت می گیرد و دریغ از رسانههایی که بتوانند آزادانه نقد کنند! مدیران چندشغله، مدیریتهای غیر مرتبط با مدرک تحصیلی، باز بکارگیری بازنشستگان (که حتی این مورد با نفوذ تیم سیاسی آقای هاشمی در مجلس بصورت کلی از قوانین کنار گذاشته شد و بکارگیری بازنشستگان در مناصب دولتی قانونی شد!) استفاده از عوامل تأثیرگذار و عناصر تابلودار فتنه در مسئولیت های اجرایی و بسیاری هنجارشکنی های دیگر که حالا حتی مردم اگر بخواهند هم از آنها خبردار نخواهند شد!
اگر در دولت احمدی نژاد قیمتها اندکی تغییر می کرد چنین به جامعه القا می شد که گویی قحطی آمده و گرسنگی همهگیر شده است! هنوز بحران مرغ و گوجه فرنگی و سیب زمینی را فراموش نکرده ایم. اما امروز قیمت ها هنوز رو به بالا دارند و هیچ خبرگزاری یا روزنامه ای خبر از خط فقر و گرسنگی و کاهش قدرت خرید مردم را نمیدهد. مواردی از این دست بسیار است اما افسوس که انسان ناسی است و زود فراموش میکند آنچه را که باید در خاطرش بماند!
از بعد سیاسی هم چیزی نگوییم بهتر است! اما باید کسی از این تیم هماهنگ تخریب چی بپرسد که در این هشت سال همه دلسوز رهبر شده بودید و مدام سنگ دوری احمدی نژاد از ولایت فقیه را به سینه می زدید، اما چرا روز 14 خرداد در برابر غیبت معنادار آقای روحانی در مراسم رحلت امام(ره) سکوت کردید؟ چرا هیچ کس از روحانی نپرسید چرا عطای شرکت در مراسم رحلت پیر جماران را به تشییع جنازه مردی بخشیدی که در علان و خفا خون به دل جانشین بر حق پیر جماران کرده بود؟
اینها همه درد است اما داغ بر دل مانده داغ شخص احمدی نژاد نیست که اگر بود داغی که از رفتار همین افراد با شهید چمران و شهید بهشتی و شهید رجایی بر دل ملت مانده بسیار بزرگتر است. داغ، داغ فریب و نیرنگ است و داعیه دار بودن صداقت، و در پس این هیاهو مردم هستند که بار سنگین فریب را احساس نمی کنند و بالعکس در باد فتح الفتوح دشمنی خوابیدهاند که براستی سالهاست فکر آنها را اشغال کرده است! شاید بهتر باشد سری به فرهنگ لغات بزنیم و نگاهی به تاریخ بیاندازیم تا بدانیم خوبی با خوشی هیچ گاه تناسبی نداشتهاند!